تصویر هدر بخش پست‌ها

✯♬ܣܩـܥ݆ܨ ܠܝ̇ߺـܥ‌‌✯↻

های به وبلاگ همچی لند خوش اومدی 💜 در این وبلاگ از همچی فعالیت داریم 🤍

خوناشام من p3

خوناشام من p3

| ★𝐙𝐀𝐇𝐑𝐀★

برو ادامه

مین سو: صبح با سر دردی زیادی بلند شدم دیدم یکی رو دستم خوابیده نزدیکتر شدم دیدم تهیونگه

مین سو: تهیونگ؟ 

ته: ها چی..... چیشده مین سو بهوش اومده

مین سو خندید

مین سو: آره بهوش اومده

ته دلیل مرده چرا بهم نگفتی به هوش اومدیمن فقط نگران تو بودم  ککه شاید بهوش نیایی دیگه..... 

مین سو لباشو گذاشت رو لبای ته

ته هم همراهی میکرد

بعد چند مین از هم جدا شدند 

مین سو: دوستت دارم

ته: منم دوستت دارم بیبی

مین سو: ددی خوناشام من 

ته پوزخندی زد

ته بیا پایین خدمتکار برات غذا پخته

مین سو: پس تو چی 

ته من خوناشامم خوناشاما نمیتونن زیر نور بمونن من شب غذا میخورم

مین سو: آها باشه

ته: هوم... 

مین سو هم رفت پایین

ته هم دوباره گرفت خوابید🗿

مین سو غذامو تموم کردم که رفتم اتاق دیدم تهیونگ خوابیده 

مین سو زیر لب: خوابالوی کی بودی تو ددی

مین سو هم رفت پیش تهیونگ خوابید🗿🗿

 

پرش زمانی شب: 

مین سو: تهههیونگگگ 

ته ای زهر ماررر🗿🗿

مین سو خوب بیدار شو برو غذاتو بخور

ته رفتم عه 

ته رفت پایین 

مین سو هم دنبالش رفت🗿

ته نشت و خدمتکار استیک خام رو اورد برا تهیونگ 

مین سو این نپخته که 

ته یادت رفته من خوناشامم 

مین سو: عه یادم رفت

ته غذاشو خورد و رفت شرکت

 

فردا *

مین سو: چرا تهیونگ نمیاد عهه

پایان

بای باییی