تصویر هدر بخش پست‌ها

✯♬ܣܩـܥ݆ܨ ܠܝ̇ߺـܥ‌‌✯↻

های به وبلاگ همچی لند خوش اومدی 💜 در این وبلاگ از همچی فعالیت داریم 🤍

عاشقتم باش p2🔮

عاشقتم باش p2🔮

| ★𝐙𝐀𝐇𝐑𝐀★

خیلی خب اومدم با پارت 2 عاشقم باش خب لایک بزارید تا پارت بعد رو سریعتر بزارم 

------&&&--------&&&-----&&&----------&&&--------&&&

دستمو گرفت و برد دنباله خودش هر چقد زور میزدم بی فایده بود منو برد تو به اتاق و تا تونست منو با شلاق میزد سه جیغ بلند کشیدم دسگه اضلا جون ندارم

یهو دیدم ینفر اومد تو اتاق و یه مشت زد به صورت پسره و من بی هوش شدم 

ته: دختره خیلی خوشگله ولس الان خیلی مستم میخوان یه نفرو بزنم

یهو دیدم جین اومد تو اتاق 

جین: عوضی 

بقیش ادامه

ته: هه چیه نکنه بردت بوده؟ 

جین: تهیونگ داشتی دختر رو میکشتی کمرش کاملا خونیه 

ته: اومم دلم خواست دختره ی......

جین: خفشو

ویو جین: رفتم ات رو براگ بغلش کردم داشتم از اتاق میرفتم بیرون ته: جین تو که ارباب زاده نیستی منم اصلا بچه ی واقعی ماهم نیستی اون دختر رو اگه بخوام برای خودم میکنم! 

اهمیتی بهش ندادم و رفتم ات رو بردم اتاقش و زنگ زدم به دکتر دکتر اومد بهش رسیدگی کرد و رفتم نشستم کنارش و صورتشو ناز کردم 

جین: ببخشید دیر رسیدم.......ابجی! 

ات ویو

صبح بود پاشدم دیدم ساعت دهه خدای من مینگی منو میکشه سریع رفتم لباسمو عوض کردم با دیدن این که لباسام خونیه حالم بد شد

یعنی اون مرد کی بود؟ که انقدر منو زد

سریع رفتم تو اشپزخونه 

ات: خانم مینگی بخدا مقصر من نبودم...... 

مینگی: خفشو!آقا بهم گفتن کاریت نداشته باشم حالا گمشو کارات رو بکن دیدم نایونم واساده داره ظرفارو میشوره (دوسته ات) 

ات: سلامم

نایون: ات خوبی دیشب نیومدی منم خوابم برد

ات: اره مینگی بهم گفت ظرفارو بشورم 

مینگی: ات امشب هم ظرفارو میشوری

ات: بله خانم 

نایون: دلم میخواد خفه اش کنم 

ات: پوفف

پرشه زمانی شب 

ته ویو

خدمتکار: اقا خانم اومدن (مادر ته) 

رفتم پایین هنوز تو فکره دختره دیشبی بودم حتی از ملیسا(دوست دخترش) قشنگتر بود

رفتم نشستم رو مبل کنار مامانم

مامان: ته تو باید تا فردا ازدواج کنی وگرنه از میراث محروم میشی

ته: عه پس با ملیسا ازدواج میکنم

مامان: بهت میگم اون دختر تو رو فقط برا پولت میخواد 

ته: منم بارها بهت گفتم اینجور نیست و اگه اینطوره با هیچکس ازدواج نمیکنم! 

مامان: داری رو حرف من حرف میزنی(با داد) 

مامان: تو اونو دوست داری باشه حالا یه روز خودت میفهمی حالا بزار بهت بگم تو بیا با یکی از ندیمه ها ازدواج کن و بزار ارث که بهت رسید اونو ردش کن بره! 

ته: امکان نداره

مامان: پس خودم دختر انتخاب میکنم

ته: نه با همین ندیمه موافقم   

مامان: به مینگی میگم که به ندیمه ها یگه انتخابتم فردا با خودت! 

بلند شدم و رفتم 

پرش زمانی شب

ات ویو 

پوفف خستمه ظرفارو شستم اخیش تموم شد دیدم دوباره پسر خوانده اینجاست 

ات: اوه اقا 

یه تعظیم کردم 

جین: ات میشه یکم صحبت کنیم حوصلم سر رفته 

ات چ....چ...چی؟ 

جین: ات تو چند سالته؟ 

ات: من بیست و پنج 

جین: (خودشه اون خواهرمه) تو دلش

جین: تک فرزندی؟  

ات: عاممم من وقتی بچه بودم فروختنم ولی یه داداش دارم که اونم اما نمیدونم کجاست:) 

جین: اگه پیداش کنی؟ 

ات: باهاش اینجا میرم میرم یجای دور خب من خیلی اینجا عذاب میکشم بعدشم بریم زندگی درست کنیم و کار پیدا کنیم

جین: اگه بفهمی که اون پیشت بوده و نمیفهمیده که تو خواهرشی 

ات: عامم میبخشمش 

جین: هومم

ات: ببخشید اقا من باید برم اتاقم

سریع رفتم اتاقم و اونجا خوابیدم

 پرش زمانی صبح

نایون: ات بدو بریم پایین مینگی کارمون داره. 

ات: واقعا..؟؟؟؟ 

لباسامونو پوشیدیم و رفتیم اشپزخونه 

همه به صف شدیم که مینگی اومد 

مینگی: خب این بار شانس به همه شما کلفتا رو کرده ارباب میخواد 

با یه ندیمه ازدواج کنه همین الان همتون اماده میشید و میرید داخل 

سالن اصلی تا ارباب بیاد

اروم در گوشه نایون گفتم: ارباب کیه؟ 

نایون:رییس کیم ها و صاحب میراثشون فک کنم بیست و هشت سالشه 

با نایون رفتیم بالا لباسامونو پوشیدیم یه لباس ساده پوشیدیم که به چشم نیایم مثل یه لباس استین بند و یه شلواره مشکی رفتیم پایین همه دخترا لباسه باز پوشیده بودن و ارایش کرده بودن 

ات: اخه کی می خواد نامزد همچین ادم سگ

 

تمام شد این پارت خیلی طولانی بود ۱ و نیم ساعت زمان برد تا نوشتمش 

پش لطفا حمایت کنید دستم درد گرفته لایکا تا 15 تا هم اوکیه🦥