تصویر هدر بخش پست‌ها

✯♬ܣܩـܥ݆ܨ ܠܝ̇ߺـܥ‌‌✯↻

های به وبلاگ همچی لند خوش اومدی 💜 در این وبلاگ از همچی فعالیت داریم 🤍

عاشقم باش p4🔮

عاشقم باش p4🔮

| ★𝐑𝐨𝐬𝐞★

خوانندگان این رمان لطفاً ادامه 

ته: الان من میرم پیش دوست دخترم یکم خوش بگذرونیم حق نداری بیای تو اتاق! ات: اوم رفتیم داخل که یه خانم مسن داد زدن اجوما:تهیونگ خیلی کیوت بود ته:به مادر بزرگ خوشگلم قدم رنجه فرموندید اجوما:دخترم تو زنه تهیونگی دسشتو بوسیدم ات:بله اجوما اجوما:تهیونگ تو خجالت نمیکشی! شرفتو تو کیم ها نشون دادی شب اول ازدواج فرداش از زنشون کار میکشن! خجالت بکش ته:این زنه منه خودم میدونم اجوما:تهیونگ خجالت بکش با منم اینجوری صحبت میکنی؟ ته رفت بالا اجوما:دخترم بیا بشین اینجا ببینم ات:اجوما شما خیلی مهربونی اجوما:دخترم تو هم خیلی معصومی اگ کسی چیزی بهت گفت فقط به خودم بگو! اون تهیونگ دختری مثل تو رو لیاقت نداره ات:اجوما اینجوری نکنید اجوما:خب خب بیا برای فردا اماده شیم ات:فردا چه خبره اجوما اجوما:فردا یه مهمونی واسه کیم هاست یه تبلت داشت که بهم لباس نشون میدا و میگفت انتخاب کن چند مین که گذشت یکی داد زد ملیسا:اجوماااا اجوما:دوباره این ملیسا:اجوما جونم خوش اومدی اجوما:دختر تو دیگه کی هستی واقعا؟ اومدی عروسمو هل دادی فکر کردی اینجا دوربین نیست بعد از اون میفهمی طرف زن داره هنوزم پیششی؟ ملیسا:یا اجومااا اون که واقعا زنش نیس اجوما:بله هست ملیسا:جیغغغغغغغ ته:چخبره ملیسا:ددی اون دختره منو زد یهو ارباب اومد خوابوند تو گوشم و لبم یطرفش خون اومد دیدم ملیسا داره میخنده ته:چته؟ ملیسا:ددی شوخی کردم نفهمیدم انقد غیرتی اشکام جاری شد کنار لبم فقط خون میریخت جین:جای تاسف داره واقعا اجوما:ته. میری و از دلش در میاری سریع رفتم بالا و صدای گریه هام بلند شد دیگه طاقت نداشتم لبم وحشتناکن میسوخت که دیدم ارباب اومد داخل ته:اگ فکر میکنی قراره از هسز....ه ای مثل تو معذرت بخوام کور خوندی! ات:من هر...زه نیستم ته:چی گفتی؟؟؟؟؟ ات:من هذرعه نیستم اگرم باشم دلیلش توییی تو به من تجاوز کردی یا ت رفته نه؟(داد) ته:ببین دو تا بدترشو می خوابونم تو گوشت سره من داد نزن هرزه ات:بیا بیا بزن چرا نمیکشیم؟ هوم راحت میشی راحت میشم! ولی یروز بهت ثابت میکنم که من ه....رز....ه نیستم و ه........رزه ی واقعی کیه! بهت ثابت میکنم رفتم پایین و اجوما اومد بغلم کرد ات:اگه اون...حق...زره ای از عشقشو بهم میداد هرکاری میکردم اجوما:گریه نکن دخترم......