تصویر هدر بخش پست‌ها

✯♬پۛٙݺ࣮نۨڪ لۙاٰوࣳ_𝙿𝙸𝙽𝙺 𝙻𝙾𝚅𝙴✯↻

درود به پینک لند خوش اومدی🗿🎀 بازدید کن شاید خوشت اومد🕷🕸

عاشقم باشp17🔮💜

| STAR_GIRL

پرش زمانی فردا صبح

از خواب پاشدم دیدم ته داره اماده میشه

ات:تهیونگا می خوای جایی بری؟

ته:ات بلند شو حاضر شو مامانم اینا دارن میان

ات:باشه

بلند شدم رفتم یه حموم ده نینی و اومدم بیرون موهامو سشوار کردم بعدش کرم دست زدم و بادی اسپلش رفتم یه لباس سه تیکه هم که داشتم و پوشیدم و رفتم پایین که یهو در باز شدش یه خانم با دختراش اومدن داخل و تهیونگ اومد کنارم وایساد

ته:خوش اومدید

یهو اجوما هم اومد اما اون حرفی نزد

ته:ات معرفی میکنم لیا خواهرم و انا دختر خالم

لیا:خوشبختم

ات:منم همینطور عزیزم

ته:و ایشونم مادرمه

ات:سلام خانم

سریع یه تعظیمی کردم ولی چیزی نشنیدم

(بچه ها م‌ت یعنی مامانه ته)

م‌ت:عه پس این همون کلفتیه که خوش شانس بوده

یهو خودش و اون دختره انا زدن زیره خنده که لیا اومد دستمو گرفت

لیا:ات ولشون کن بیا بریم بالا

دستمو دنباله خودش کشید و رفتیم بالا تو اتاقه منو ته

لیا:خب دختر بگو بینم چند سالته؟

ات:عام من ۲۵

ات:لیا یچیزی

لیا:جانم

ات:مامانت از من بدش میاد؟

لیا:همینطوره ولی زره ای ناراحت نباش خب!

ات:اوهوم

یهو در با شتاب بدی باز شد تهیونک بود خیلی عصبی بلند شدیم

ات:تهیونگ خوبی؟

ته:لیا برو بیرون (داد)

لیا رفت بیرون

ته اومد یکی زد زیره گوشم

ته:تو بدون خبر من با یکی از بادیگاردا قرار میزاری نه؟؟؟؟؟(داد)

لبم داشت خون نیومد

ات:تهیونگ چی باعث شده اینجوری فکر کنی چرا هر بار گول بقیه رو میخوری؟(گریه)

ته:یعنی می خوای بگی مامانم دروغ میگه؟

اومد سمتم موهامو کشید تا تونست منو زد

بعدش پرتم کرد رو زمین

ته:نمی خوام خرابی مثله تو اینجا باشه از اینجا گورتو گم میکنی و میری چون این اتاق دیگه برای من و اناست

داشت میرفت بیرون

ات: این اخرین حرفت بود؟

بزور بلند شدم رفتم پایین و جلو مامانش اینا وایسادم

ات:چیکارتون کردم؟ هوم؟ چی بهش گفتید چه اینجوری شد ها(گریه)

یهو ته یدونه جلو مامانش اینا زد تو گوشم

ات:باشه ولی تهیونگ بخاطره این تهمت بزرگی که بهم زدی پشیمون میشی! کارما

رفتم بالا همه ی وسایلمو ریختم تو ساک و گوشیمو برداشتم و جین زنگ زدم

ات:الو داداش

جین:جانم ات

ات:داداش حالم اصلا خوب پیست بهم تهمت زدن میشه یمدت با تو زندگی کنم؟

جین:خدا لعنتشون کنه گوه خوردن(داد)

جین:کی بیام دنبالت

ات:ساعت هفت و نیم دمه دره عمارت باش

جین:اوکیه

پرش زمانی ساعت هفت

ته ویو

خواستم برم تو اتاق مامانم که دره اتاقش باز بود‌خودش و انا داشتن حرف میزدن

انا:ولی خاله جون چه سوژه ای پیدا مردیما

مامان:من که بهت گفتم پسره ساده لو ی من این چیزا رو بخاطره غیرتش باور میکنه دیگه از دست کلفت راحت شدیم

انا:خب حالا خاله صدات کنم یا مامان

مامان:تو همین فردا عروسمی

که یهو